- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیهالسلام
صداقت گوشهای از بینهایت حُسن رفتارش هزاران جابر و صدها ابوحمزه بدهکارش شعاعی از رُخَش تابید و توحید مفضّل شد کمال شیعه مدیـونِ کـلام پُـر هـوادارش تقّیه کرد و همچون پیله شد پروانۀ دین را نمایان گشت بعد از سالها آثار ایثارش سرِپائیم اگر از لطف قال الصادق اوئیم که عنوان رئیس مذهبِ شیعه سزاوارش هزاران لعنت و نفرین به منصور دوانیقی که آمد با سلاح طعنه و تهمت به پیکارش خدا لعنت کند هر کس به او بیاحترامی کرد امام شیـعه را بردند ابترها به اجـبارش ربیع بیحـیا مهلت نداد عـمامه بگـذارد عـزادارم عـزادارم عزادارم عـزادارش مدینه خاطراتی تلخ همچون کربلا دارد پُر از داغست در سینه، چه از کوچه، چه بازارش به روی نیزه میبردند رأسِ پور حیدر را بـمـیـرم آفــتـابِ داغ هـم میداد آزارش خودش فرمود هرکس گریه بر جد غریبم کرد نمیبینند او را در صف محشر گرفتارش
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیهالسلام
به سمت عـشق کـشـاندی نگاه آئین را ببر به سمت حـقـیـقت، قـبـیـلۀ دین را تو صبح صـادقی و صادقانه میگویم ز سمت چـشم تو دیدم طلـوع آئـین را تو پیر میکدۀ مکتب و هزاران مست، بنـوشـد از لب لعـلـت کـلام شیرین را برای وصف تو ذهنم قلم گرفت به دست ز شش جهت بکشد رشتۀ مضامین را بـه بـاغ پُـر ثـمـرِ واژه واژۀ کـلـمـات کـشانده خاطر تو شاعر غـزل چین را پیِ اجابت تو دست پُر ز خواهش من گره بـزن به نگـاهـی دعـا و آمـین را میان بغض و غـریـبی، بقـیع بی زائـر به دوش شهر نشانده سکوت سنگین را بنا کـند دل من روی قـبـر خـاکـی تـو ضریح و گنبد و گلدستههای زرّین را شکست بغض من و بین اشک غم چیدم برای مرثیـهات واژههـای غمگـین را
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
فــقـیــر بــذل نــگــاه تـو یــا ولـی الله اسـیـر زلـف ســیــاه تــو یــا ولـی الله بـه انـتــظــار پــنــاه تـو یــا ولــی الله نـشـسـتـه بـر سـر راه تـو یـا ولی الله تویی کریم کریمان و ذوالکـرم هستی تو سـرپـنـاه من و خـانـوادهام هـسـتی حـدیث فـضل تو اذکـار هرشب شیعه همیـشـه نـام قـشـنـگ تو بر لب شیعه تـویی رئـیـس بـلاعـزل مذهـب شیعه الا امـیـر و عـلـمـدار مـکـتب شیـعـه! به لطف کرسی درس تو جعفری شدهام من از دعای شما بوده حـیدری شدهام تو عشق هر دل بی تاب عاشقی مولا اصول دیـنـی و قـرآن نـاطـقـی مـولا و مــاورای تــمــام حــقـایــقـی مــولا تویی که پـیـر و مـراد نـوابـغـی مولا دو دست خالی من هم دخیل احسانت سرم فـدای تو و "جـابـر بن حـیان"ت خوشابه حال دلی که فقط اسیر تو شد اسیر و سائل و مسکین و مستجیر تو شد خوشا به حال کسی که "ابوبصیر" تو شد میان آن همه، شاگردِ سربه زیر تو شد هر آن که سوی تو آمد ادارهاش کردی کسی که زائرتان شد "زُراره" اش کردی شـشـم سـتـارۀ دنـبــالــهدار زهـرایـی شـشـم مـربـی فـقـه و اصول دنـیـایـی دلـیـل خـلق زمـین بلکه آسـمـانهـایی تو که مـقـرّب محـبـوب حـق تعـالایی فقط نه جانِ جهان و جهانِ جان هستی هـماره مـرجع تـقـلـید شیـعـیان هستی بـیا و پـای دلـم را به خـانـهات وا کن "حضور میطلبم سینه را مصفا کن" ز شوق، دیـدۀ من را شـبـیه دریـا کن تـنـور خـانـۀ خود را سپـس مهـیا کن حلال مهـر شما قـطـره قـطـرۀ خـونم خـلیل نار تو هستم، ز نسل "هارونم" همیشه عطر حضورت در این حوالی هست و با روایت تو عشق و شور و حالی هست سحر، حسینیه، جایت همیشه خالی هست به یاد روضۀ تو در دلم مـلالی هست برای زائـر خـود سـایـبـان نداری که کنار تربت خود روضهخوان نداری که شبی که خانهات آقا پُر از خطر شده بود شبی که قلب حزینت پُر از شرر شده بود شبی که مادر مظلومه نوحهگر شده بود شبی که دشمنت از بام حملهور شده بود تو رو به قـبله و گـرم خـدا خدا بودی مـیـان نـافـلـهات غـرق ربــنــا بـودی به زیر سایۀ شعله اگر که مویت سوخت به یاد گونۀ سرخی دوباره رویت سوخت به جبر، فرصتِ کوتاهِ گفتگویت سوخت شبـیه تـشـنهلبِ کربلا گـلویت سوخت سر بـرهـنه، بـدون عـصا کجا رفتی؟ به دسـت بـسـته ولیِّ خدا کجا رفـتی؟ چه کـرده با دلت آقـا جـفای پیدر پی شـکـنجـه و تـبـعـات بـلای پـیدر پی تـمـسخـر هـمه و نـاسـزای پـیدر پی هجوم درد و غم و غصههای پیدر پی ز خـون کـنـج لـبت یـاد باغ لالـه کـنم دوباره یاد زمین خوردن سه ساله کنم سه ساله گـفـتـم و نـام رقـیـهجـان آمد سه ساله گفتم و لکنت بر این زبان آمد همینکه حضرت زهرا به روضهمان آمد صدای نالۀ جانسوز روضهخوان آمد: فـراق شـاپـرکـی را ســراغ دارم کـه دو گوش دخـترکی را سراغ دارم که
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
آتش فتنه چه داغی سرِ داغت میریخت! سر زده از در و دیوار به باغت میریخت خانهات بیخبر از اشک زلالت میسوخت چه بگویم! دلِ همسایه به حالت میسوخت پشت مرکب، چه غریبانه کشاندند تو را پــا بـرهـنـه سـرِ بـازار دوانـدنـد تـو را پشت مـرکـب، رمـقِ انـدکِ پـایت افـتاد سـرشـنـاس هـمـۀ شهـر! عـبـایت افـتـاد ارثی از مرثیهاش بُردی و گـفتی: مادر وسط کوچه زمین خوردی و گفتی: مادر هیچ کس بغض تو را، مونس و غمخوار نشد کـربـلا، کـارِ خـدا بـود که تکـرار نـشد حُرمت مویِ سپید تو شکستهست، قبول تو یداللهی و دستان تو بسـتهست، قبول باز هم شکر! به عمامۀ تو دست نخورد حرف غارت نشد و جامۀ تو دست نخورد زخـمی نـیـزۀ هر بیسـر و پـایی نشدی بیکـفـن مــانـدۀ گــودال بـلایـی نـشـدی باز هم شکر! به خلخال، نگین باقی ماند اهل بیت حَـرمت پـردهنـشـین باقی ماند با دلی سوخـته از غـصـه لبـالـب نشدند دخـتــرانـت مـلأِعــام مـعــذّب نــشـدنـد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
بر دور کـمـر شـال بهم ریخته دارد انـدام کـهـنـسـال بـهـم ریـخـتـه دارد آتش نکشانید بر این خانه که این مرد از فـاطـمـیـه حـال بـهـم ریخته دارد مانند عـلی رد طنابست به دسـتـش در بـنـد، پـر و بـال بهم ریخته دارد آرام برو؛ پشت سرت از نفـس افتاد آقـا قـد چـون دالِ بـهـم ریـخـته دارد حالا سر پیری به روی خاک نشسته پـیـراهـنِ پـامـالِ بـهـم ریـخـتـه دارد مثل همـۀ عـمـر فقـط گریه و زاری بر روضۀ گـودالِ بهم ریـخـتـه دارد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
از غربتت، چشمان ما را اختیاری نیست بر روی قبرِ خاکیات، سنگِ مزاری نیست کـاشـانـهام آبـاد بـاشد، قـبـر تو خاکی؟! جانم به قربانت مرا دیگر قراری نیست با این همه شاگرد، ماندم از چه در کوچه در شام فتنه، عاشقی و جان نثاری نیست اشـرار یثـرب، نـاسـزا و هـیزم و آتـش این رسم، رسم بردنِ پرهیزکاری نیست در هست، آتش هست، اما میخِ بر دَر نه ضرب لگد نه، هول دادن نه، فشاری نیست غصه نخور، این دود میخوابد، خدا را شکر پشتِ دَر این خـانه یـار بـارداری نیست روی سفیدت از چه رو اینقدر گشته سرخ؟ برخیز ما را طاقت این داغِ کاری نیست افتادهای بر خاک کوچه، بهتر از صحراست حداقل در معبرت، تیـزیِ خاری نیست خاکی شده پیـشانیات اما به رخـسارت از ضربِ سنگی تیز، خونِ تازه جاری نیست عـمـامـهات افــتـاده از روی سـرت امـا دورت برای غارتت، داد و هواری نیست روی زمین آرام و راحت حمدِ حق را گو بالاسرت، در انتظارت نیزهداری نیست
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
دیـنِ خـدا را عـدهای در دام میبـردنـد تحریفِ خود را در دِلِ اسلام میبردند با دیدنِ ریشِ سفـیدش دشمنان ایکاش حـداقــل او را کــمــی آرام مـیبـردنـد امامۀ صـدق خـدا روی تنـش باز است شاید شـهـید عـشق را احـرام میبردند وقتی رئیس مذهب شیعـهست یعنی که پخـتهترین را جـاهـلانی خـام میبردند داغی که افتاده به قلب شیعیان اینست تـطهـیـر را با گـفـتن دشـنـام میبـردند وقتی که فکر حاکمان شهر مسمومست یعنیکه مذهب را سوی اعدام میبردند با حـبّـهای انـگـور زهـرآلـود عـالـم را آنان به سمت غـربت فـرجـام میبردند
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
به تعلیم بشر مولای مکتب هر زمان برخاست به تائیدش خدا فرمود برپا پس جهان برخاست شگفتانگیز توحید مفضل شعلهور میشد که وقت خواندنش دود از سر افلاکیان برخاست میان شیعیان با او حکومت فتنه میانداخت تقیه نشر پیدا کرد و فتنه از میان برخاست و مفتاح الحقیقه قفلهای بسته را وا کرد و مصباح الشریعه نور شد تا آسمان برخاست چنان مور و ملخ عرفان کاذب رخنه در دین کرد که صادق با لوای حق به جنگ غالیان برخاست کسی که کربلا را در قیام علم او آموخت در این مکتب همیشه سربلند از امتحان برخاست زُراره؛ حمیری؛ جابر؛ امینی؛ مجلسی؛ طوسی تبار دوستان در اصل از این دودمان برخاست غبار قبر حیدر را نخستین بار او بوسید پس از آن بوسه، در شهر نجف آن آستان برخاست چو هارون در تنور امتحانش میتوان افتاد ولی از سفره مهرش چگونه میتوان برخاست پسر یک بار دیگر ارث غربت برد از مادر دوباره در مدینه آتشی از آشیان برخاست میان کـوچه یاد غـربت جدش عـلی افتاد بمیرم من که از جانش نوای الامان برخاست دل اولاد او خون شد که او در کاخ حمرا رفت همینجا بود که آه از نهاد روضهخوان برخاست گمانم روضۀ شیخ الائـمه این سخن باشد کجا در مجلس منصور چوب خیزران برخاست امان از مجلس شام و امان از خاطرات تلخ که طفلی بر زمین افتاد هرجا ساربان برخاست
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
ای بقیعت ملجأ و مأوای أهل اشک و آه میکشد در مـاتم تو از درونش آه؛ مـاه نه چراغی نه کسی نه خادمی نه گریهکن نه مزاری، نه ضریحی، نه حریم و بارگاه شصت وأندی سال از عمر شریفت میگذشت تا که بردند عاقبت روزی تو را در قتلگاه پا برهنه، دست بسته، نه عبا بر دوش، آه من فـدای غـربـتت ای بیپـنـاهِ بیگـنـاه زهر انگوری که منصور از جفا آماده کرد باعث آن شد که رفت از شانههای دین پناه گاه از سوز عطش میگفت در دل یا حسین هـیزم آوردند؛ یـاد مـادرش میکرد گاه ای مدینه باز هم در کوچههای خستهات مردی از ایل و تبار پاکها گم کرد راه آنچه از فعل و رضا در اشکهای خالق است گریههای حضرت شیرین فضائل صادق است
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
ما را به غیر عشق خودت مبتلا مکن جز خود دل مـرا به کـسی آشـنا مکن دیـن خـدا ولایـت و عـشـق شـمـا بُـوَد ما را به غـیـر دین خـدا مـبـتـلا مکـن بـا دوری از مـسـیـر ولا و مـحـبـتـت ما را اسـیـر غـصه و درد و بلا مکن دین را تو گفتهای که به جز حُب و بغض نیست دل را اسیر خود کن و از دین جدا مکن درب سـرای خود بـگـشا بر دل هـمـه ما را اسیـر و دربه در کـوچهها مکن فرمودهای که شرط شفـاعت بُوَد نماز ما را به لحظههای شفـاعت رها مکن مرغِ دل مرا که هوایش زیارت است جـز راهـیِ مـدیـنـه و کـربـبـلا مـکـن ای نور چشم فاطمه، جان نذر غربتت ایـمان و دین من چه بُوَد جز محـبـتت عشقت مرام و دین من و مذهب من است دلدادگی به و مهر و غمت مکتب من است ذکر حـدیث ناب تو شـرح کـتـاب حق قـرآن ناطقی، سخنت مذهب من است یـادت بـهـارِ قـلـب خـزان دیـدهام بُـوَد نام خوش تو نغمۀ روز و شب من است مظلومی و غریبیات ای پور مصطفی داغ دلِ شکسته و تاب و تب من است هر نیمۀ شب به واسطۀ هر دعای من ذکـرت میان زمزمـۀ یا رب من است فخـرم بـوَد به اهل زمـین و به آسمان چون نوکریِ تو همه جا منصب من است زهـرا بـرایم از سرِ لطـفـش دعـا کـند تا نوحـههای مـاتم تو بر لب من است گر غـوطـه در بلا و خـطر بارها کنم هرگـز نمیشود که تو را من رها کنم قرآن بخوان که موسم وحی دگر رسید قرآن بخوان که لحظۀ سخت سفر رسید قرآن بخوان که تو خود وحیِ مجسمی روح کـتاب حـق که برای بـشر رسید قـرآن تویی و معـنی ایـمان تویی فقط اما چرا ز کـیـنه به جانت شرر رسید ایمان به روح و معنی قـرآن نداشـتـند آنان که زهرشان به میانِ جگـر رسید یک عمر اگر که محنت و غم دیدهای دگر زهـر آمد و به شام فراقت سحر رسید بسکه غریب و بیکسی ای وارث علی پهـلو شکـسته مادر بشکـسته پر رسید آن که ز مـاتـم تو گـریبان دریده است موسیبن جعفر است و بر او این خبر رسید هـنگـام رفـتـن و شـب پـروازت آمـده بــالا ســر تــو مــادرِ هــمرازت آمـده از غـربت علی به وجودت نشـانه بود سوز غـریب بیکسیات بیکرانه بود آتش گـرفـتـه بـار دگر درب خـانـهای تکرار صحنهای که ز غربت نشانه بود مـانـند مـادرت شده کـاشـانـهات چرا؟ با چه گـناهی آتش دشـمن به خانه بود یادی ز خـیمهها و ز غـارت نمودهای بسکه هجـوم دشمن دون وحشیانه بود یا رب امام دیگری از خانه شد برون در کوچهها کـشاندن تو ظـالـمـانه بود آمـادۀ سـفـر شـده بـودی به سـوی یار زهری که شد نصیب تنت یک بهانه بود بال و پرت گشودی و راحت شدی ز غم از آن همه جـفـا و از این کـینه و ستم ای آخـرین سـفـارش تـو بـر نـمـاز ما ای قـبـلهگـاه و کـعـبـۀ راز و نـیـاز ما با آن سفارشت که عجب عاشقانه بود تـنهـا به خـاک کـربـبلا شـد نـمـاز مـا مظلومیات همیشه به جانها شرر زند داغـت شـده تـمـامی سـوز و گـداز ما گفتی حسین و خود ز غمش نالهها زدی دیـوان عـشـق او بـگـشودی و راز ما فیض خدا به واسطهات میشود نصیب تـنهـا به سـوی تو شده دسـت نـیـاز ما دل تا به ابد به مذهب عشقت سپردهایم آه اِی امــام عـشـقِ دلِ ســرفــراز مـا مهـمانـمـان نـمـا به بـهـشت بقـیع خود ای قـامـتت به بـاغ جـنان سروِ ناز ما خشتی ز خاک تربت ما خوش به پا شود بر روی قـبـر تو حـرمـی تا بـنـا شود
: امتیاز
|
زباحال امام جعفر صادق علیهالسلام قبل از شهادت
آتـش انـداخـتـه انـگـار ز پـا تا به سـرم بسکه زد طعنه به من، سوخت تمام جگرم روح، زندانی این جسم نحیفم شده است مانده در این قفسِ تنگ، فقط بال و پرم کارم افتاده به دست دو سه تا گزمۀ مست زیر این بـار بـلا راست نـمیشد کـمرم میکـشیـدند مرا در وسـط کـوچه شـبی میزدم بر رخ خـود لطـمه به یاد پـدرم سیلی و آتش و میخ و در و دیوار و لگد رد شد آن صحـنۀ تاریک ز پیش نظرم آه از سـیـنـۀ تـنـگـی کـه بـرایـم مــانـده وای از روضـۀ مـادر که شده دردسرم گرچه یک عمر دلم از غم او میسوزد بـیپـر و بـالـم و درگـیر عـذابـی دگـرم هیچ روزی نـشـده تـلـختر از عـاشـورا می دهد رنج، غـم یـار ز شب تا سحـرم طاقتم رفت که میگفت کسی در گودال سرش اینجاست، ببر حمله دگر سوی حرم گوشواره، گلِ سر، معـجـر و مثل اینها شده تصویر پُر از خونِ دو چشمان ترم چقـدر بیسر و پا دور حـرم سرگـردان چـقـدر درد که آمد هـمـگی دور و بـرم جان من بر لـبـم آمـد، نـفـسم میسـوزد آه افـتـاده در این لحـظـه کـجـاها گـذرم
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
من که کبوتر دلم، همیشه در هوای توست همچو نسیم قدسیان،عازم آن سرای توست بقـیع اگر چه خلوت از، همهـمۀ آدمیان پر از حضور عرشیان، به قبر باصفای توست
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیهالسلام
باید غـزل سـرتـاسـرش آتـش بگـیرد شاعـر بـسـوزد دفـتـرش آتش بگـیرد از داغ پیدرپـی سزاوار است شیـعه با گـریـه مـژگـان تـرش آتش بگـیرد وقتی کبوتر در قـفـس محـبوس باشد ای وای اگر بال و پـرش آتش بگیرد وقتی زنی پشت در خـانـهست هرگز خـانـه نـبـایـسـتـی درش آتـش بگـیرد سخت است پیش چشم مردی که به نیزهست دار و نـدار خـواهـرش آتـش بـگـیرد گیرم به غـارت رفت گردنبند طـفـلی دیگر چرا پس معجرش آتش بگیرد؟ فـرزند ابراهـیـم در آتش بـعـیـد است یک تـار از مـوی سرش آتش بگیرد مرد خـراسـانی! ببـیـن هـارون مکّی حـاشـا که یکـدم بـاورش آتش بگـیرد تا پـنـج تن یـار حـقـیـقـی نـیـست باید شیـعـه نـگـاهِ بر درش آتـش بـگـیـرد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
آسمان در سجده افتاد است پیش پای تو عـرش آرام است زیر سـایۀ طـوبای تو تو تـجـلّی اصـولی، تو بـنـای مـنـطـقـی
: امتیاز
|
زباحال امام جعفر صادق علیهالسلام قبل از شهادت
دم آخـر بـه بـرم زود بـیـا مـادر جـان تا کنم سفـره دل پیـش تو وا مادرجان سوخت چون خانۀ تو خانه و کاشانه من میزدم در وسـط شعله صدا مادرجان سـوخـتن ارثـیـۀ مـادری مـاسـت ولـی صورت حور کجا شعله کجا مادرجان نه فقط آن شب و آن صحنه، خدا میداند روضه خوان تو شدم در همه جا مادرجان
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
باز ما را چشمهای از اشک جاری دادهاند روز و شب خاصیت ابر بهاری دادهاند سینه شد کانون آه و دیده شد دریای اشک آب و آتش باز با هم دست یاری دادهاند در غروب صبح صادق، ماه پنهان کرد روی شبنـشـیـنان فـلک را بیقراری دادهاند بر زمین سیل بلا جاری نشد، یا قدسیان آسمان را در عزایش بردباری دادهاند؟ کعبه هم، در هجر اسماعیلِ زهرا، ندبه کرد زین سبب او را ردای سوگواری دادهاند شد شهید آخر، مسیحایی که از انفاس او دانش و دین را قوام و استواری دادهاند پـیـروان مـذهـب این آفـتـاب عـشـق را معـرفت آموخـتـند و رستگـاری دادهاند شد پریشان، خاطرِ صدیقۀ زهرا که دید از نمک مرهم برای زخم کاری دادهاند دل بدین گلشن چه میبندی پس از تاراج گل؟ این چـمن را آب از بیاعـتباری دادهاند سرمه کن خاک بقیعش را که در آن آستان عرشیان را رتبۀ خدمتگـزاری دادهاند شب که تاریک است آنجا، پرتو مهتاب را در گـذرگـاه نـسـیـم آئـیـنـهداری دادهاند گر چراغ لالهای روی مزار او نسوخت لالهها پایان به این چشمانتظاری دادهاند آب شد شمع وجودش پشت دیوار بقـیع هر که را پروانۀ شبزنـدهداری دادهاند تا محـبـان را فراخواند به پـابـوس امام اشکهای مـا به دل، امیـدواری دادهاند
: امتیاز
|
ذکر مصائب احضار امام جعفر صادق علیهالسلام
دوباره کینهها انداخت آتش در دلِ کوچه به پا شد داغ سنگینی دوباره داخلِ کوچه مصیبت دیده و بگذار در حال خودش باشد دلِ من هم گـرفته باز هم مثـل دلِ کوچه همان دود و همان شعله! فقط با این تفاوت که دو دست پیرمردی بسته شد در منزلِ کوچه اگر بردند با پای برهـنه عـلتش این بود که در تاریخ باشد ردّ حقّ و باطلِ کوچه رئیس مذهب شیعه در آن اوجِ بـلا حتی نظرها داشت با لطف و کرَم بر سائلِ کوچه میان گریهها میگفت: وا أمّاه…یا زهرا همین ذکر پیاپی گـفـتنش شد قاتلِ کوچه عبایش رفت زیر سمّ مرکب گفت یا جدّاه به جز گودال، مقتل شد پس از این شاملِ کوچه!
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
ای رتبهات فراتر از ادراک و از عقول آئـیـنۀ بصیـرت چشمت جـهـان شـمول کوچکتـرم از آنکه بخواهم بـخوانمت عـلم اصول و عـلم قرائت ازآن توست تفـسیر و فـقـه پلـهای از نردبان توست شیخ الائـمـه هـستی و دریای بیکـران مـردان سـرزمـین تو عـاشـق نبـودهاند در باب عـشـق با تـو مـوافـق نبـودهاند تو در عـلـوم عـقـلی و نـقـلی سرآمدی حکـام جـور خـلـوتـتـان را به هم زدند گردونـۀ زمـین و زمان را به هم زدند ای جـای پـای غـربت تو در دل بـقـیع
: امتیاز
|
زباحال امام جعفر صادق علیهالسلام قبل از شهادت
بخدا سخـتترین لحظۀ عـمرم این بود که شبـیـه دل زینب جگـرم خونین بود دستِ بسته، دلِ شب، در پیِ استر، گریان چون اسیریِ حرم، خاطرهای غمگین بود یاد غـمهـای رقـیه، جـگـرم را سوزاند و همین روضه برای دل من تسکین بود وسـط شـعـلـۀ آتـش، نـفـسـم بـنــد آمــد وای بر قاتل زهـرا، به لبـم نفـرین بود ناصبی بود و به مادر، بد و بیرا میگفت بد دهن بود و فقط بر لب او توهین بود ریـسمان بـسـته چو مولام، کشیدند مرا این جفا از خلفا، یک عمل ننـگـین بود بـا وجـودی که اهـانت به نـهـایت دیـدم باز هم تلخ ترینَـش، به نظر شیرین بود هیچکس زیر سُـم اسب تنـم را نـفـِشرد یاد گـودال ولی سیـنـۀ من سنـگـین بود نیزه و خنجر و شمـشیر و سنانم نزدند کِی چو جدم، تنم از خون سرم رنگین بود اهـل بـیـتـم کـه گـرفـتـار اراذل نـشـدند عمه افـسوس، اسیر سپـهی بی دین بود وای از دغـدغـۀ عـمَّـتِـیَ الـمـضـروبـه چشمِ شامی چقدَر سوی حرم بدبین بود
: امتیاز
|
ذکر مصائب احضار امام جعفر صادق علیهالسلام
غم گرفته است حسـیـنـیه زهرایت را شعـله کـوبـید درِ جـنّـت الاعـلایت را بشکـند پاش الهی چه کسی نیـمۀ شب بُـرده آرامـش فـردوسِ مـصـلایـت را حال که دست تو را خواست زمانه بسته تو فـقـط آه بـکـش غـربت بـابـایت را این زمین خوردنت ارثی ست ز مادر آقا؟ یا گـرفـتـهست دویـدن، رمـق پایت را همه دادند در این کوچه بهم دست به دست تـا مهـیـا بـکـنـی روضـۀ فـردایـت را شکـرلله نـدیـدنـد در ایـن بـزم شـراب خـیـزران خـوردن دنـدان ثنـایـایت را وقت تدفین کـفنی داشتی و جمع نکرد با حصیری پسرت تکتکِ اعضایت را
: امتیاز
|
ذکر مصائب احضار امام جعفر صادق علیهالسلام
اندوه و غم به چشم ترت سخت میگرفت یک عمر غصه بر جگرت سخت میگرفت از روی در به خـانۀ امـن تو ریخـتـنـد دشمن شـبانـه آنقـدرت سخت میگرفت
: امتیاز
|